عِمران در جست و جوی آب حیات است تا به زندگی ابدی دست پیدا کند. در برهوتی گم شده و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند، اما به یکباره ناشناسی خبر از قلعه‌ای در شرق می‌دهد. قلعه‌ای گمنام که آب حیات را در خود پنهان کرده است. هیچ کس نشانِ آن قلعه را نمی‌داند. عِمران ناخواسته از مسیر چشمه آب حیات دور شده و در مسیر قلعه رو به شرق حرکت می کند. جایی که انگار اقیانوسی پنهان از چشم‌های مردم در آن جا آرام گرفته است. اقیانوسی ژرف و بی‌مانند که نامش علی بن موسی الرضا علیه‌السلام است.