گزارشی از حضور آیت‌الله خامنه‌ای در انجمن‌های شعری


*وادی شعر
بی‌تردید نخستین معلم ادبیات آقاسیدعلی، مادر ایشان بودە است: «مادرم خانمی بود بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ‌شناس؛ البته نه به معنای علمی، بلکه به معنای مأنوس‌بودن با دیوان حافظ، با قرآن کاملاً آشنا بود [...] بعضی از شعرهای حافظ که هنوز یادم است، از شعرهایی است که آن‌وقت از مادرم شنیدم؛ از جمله این یک بیت یادم است: سحر چون خسرو خاور عَلم در کوهساران زد   به دست مرحمت یارم درِ امیدواران زد»۱ بنابراین آشنایی آقا با وادی شعر و رمان به دوران کودکی ایشان برمی‌گردد؛ روزهایی که مادر داستان‌های شیرین قرآنی را به همراه اشعار حافظ برای او و برادر بزرگ‌تر و خواهرشان زمزمه می‌کرد.

اما کم‌کم شعر، نقش پررنگ‌تری در زندگی ایشان گرفت. در سال‌های آغازین دهه‌ی ۳۰ خورشیدی کتاب‌های بررسی سبک‌های ادبی را مطالعه می‌کرد و نیز پس از مدتی، نخستین مصرع‌ها و بیت‌ها را سرود. در آن سال‌ها ایشان دفترچه‌ای هم به نام «سفینه‌ی غزل» داشت که اشعار زیبا و تک‌بیت‌های مورد علاقه‌اش را از شاعران می‌نوشت و زیرش تاریخ می‌گذاشت. پشت کتاب‌هایش هم پر بود از اشعار مختلف؛ شعرهایی که معمولاً برای رفع خستگی درس و بحث آن‌ها را می‌خواند.

*انجمن ادبی فردوسی
دوستی آقاسیدعلی با غلامرضا قدسی -از غزلسرایان برجسته‌ی کشور، متوفی ۱۳۶۸ خورشیدی-  به شکلی جالب توجه آغاز شد. آقا که از یکی از شعرهای ضد استعماری قدسی در جریان نهضت ملی‌شدن صنعت نفت خوشش آمده بود و آن را به خاطر سپرده بود، در اثنای آماده‌کردن مدرسه‌ی نواب مشهد برای استقبال از علامه امینی، قدسی را دید و آن شعر را برایش خواند. این سرآغاز دوستی آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم قدسی بود و باعث شد ایشان با انجمن ادبی فردوسی در مشهد نیز آشنا شود. این محفل ادبی را سال ۱۳۲۵ آقای نگارنده و دوستان شعرپرداز او پایه‌گذاری کرده بودند. آیت‌الله خامنه‌ای شخصیت سرگرد نگارنده را این‌گونه توصیف می‌کنند: «عبدالعلی نگارنده، سرگرد بازنشسته و پیرمرد خیلی نازنینی بود. چیزی که به او نمی‌آمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! همیشه من تعجب می‌کردم و می‌گفتم شما که سرگرد بودی، چه‌کار می‌کردی؟! مرد بسیار لطیفی بود. خانه‌ی او مرکز انجمن ادبی فردوسی بود.»۲ جلسات این انجمن شب‌ها برگزار می‌شد؛ ابتدا به صورت دوره‌ای در منزل اعضا، اما بعد از مدتی سرگرد نگارنده میزبانی جلسات را بر عهده گرفت.

        مرحوم غلامرضا قدسی
آقاسیدعلی جوان خیلی زود در انجمن فردوسی جایگاه خود را یافت. آن‌قدر که حتی بعضی از شاعران خراسانی پیش از نظر او سروده‌هاشان را در جایی مطرح نمی‌کردند. «در انجمن، نقدهای منصفانه -نقد در لفظ، در معنا، در ریخت کلّی شعر- صورت می‌گرفت. یعنی گاهی مثلاً گفته می‌شد که این ریخت کلّی درست نیست. مثلاً در بیت اول، این دو مصرع باید جابه‌جا شوند. [...] گاهی بەخصوص در قصیده که ریخت طولی آن چیز مهمّی است، این‌جوری بود، چون بیت‌های قصیده مثل زنجیر به هم وصل است و باید با هم تناسب داشته باشد. از جایی شروع می‌شود و به جایی ختم می‌شود. اگر وسطش این تناسب رعایت نشود، سؤال و احساس خلأ ایجاد می‌کند، و مستمع خوشش نمی‌آید. حتی این چیزها گفته می‌شد که مثلاً این‌جا بین این دو بیت، یک بیت کم است. یا این بیت جایش این‌جا نیست.»۳

در جای دیگری ایشان می‌گویند: «شعری که بهتر بود بیشتر سر و کله باهاش می‌‌زدند توی منزل مرحوم نگارنده. مثلاً با شعر آقای قدسی، با شعر کمال بیشتر ورمی‌رفتند تا با شعر یک آدمی که سطحش پایین‌‌تر باشد. او [شاعر] هم مطلقاً بهش برنمی‌‌خورد و ناراحت نمی‌‌شد و همین بود که آن‌جا، آن جلسه جلسه‌‌ی خوبی شد. هرکس تو آن جلسه بارآمد، خوب بارآمد.»۴

آقای خامنه‌ای با این‌که شعرهایی برای خواندن داشت، اما از ارائه‌ی آنها در جلسه‌ی انجمن خودداری می‌کرد: «وقتی که شعر خودم را نگاه می‌کردم با دید یک نقاد، می‌دیدم که این شعر مرا راضی نمی‌کند. لذا نمی‌خواستم آن شعر را بخوانم. یعنی اگر شعری بود که از شعر آن روز بهتر بود، حتماً می‌خواندم.»۵
آقا از یکی از شعرهای ضد استعماری قدسی در جریان نهضت ملی‌شدن صنعت نفت خوشش آمده بود، در اثنای آماده‌کردن مدرسه‌ی نواب مشهد برای استقبال از علامه امینی، قدسی را دید و آن شعر را برایش خواند. این سرآغاز دوستی آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم قدسی بود و باعث شد ایشان با انجمن ادبی فردوسی در مشهد نیز آشنا شود.

شاعران انجمن ادبی فردوسی دوستدار سبک هندی و نکته‌پردازی‌های صائب تبریزی بودند. آقای خامنه‌ای نیز تحت تأثیر مضمون‌پردازی‌ها و نازک‌اندیشی‌های سبک هندی قرار گرفت و از آن حظّ بیشتری برد.

ایشان خود درباره‌ی اشتیاق به انجمن و دوستان انجمنی گفته‌اند: «زمانی که قم بودم، از قم که به مشهد می‌آمدم، برنامه را جوری ترتیب می‌دادم که جلسه‌ی آن هفته‌ی انجمن ادبی را درک کنم».۶ از اعضای آن انجمن می‌توان از کسانی همچون احمد کمال‌پور، علی باقرزاده، نعمت میرزاده، محمد قهرمان، محمدرضا حکیمی و ذبیح‌الله صاحبکار را نام برد. البته شاعران برجسته‌ای نظیر مرحوم مهرداد اوستا که به مشهد سفر می‌کردند، معمولاً در انجمن ادبی فردوسی نیز حضور می‌یافتند.

*انجمن ادبی فرخ
«انجمن فرّخ» انجمن دیگری بود که آیت‌الله خامنه‌ای‌‌‌ پیش از رفتن به قم برای ادامه‌ی تحصیل در آن شرکت می‌کرد: «در منزل مرحوم فرّخ در مشهد، انجمن ادبی‌ای بود که روزهای جمعه تشکیل می‌شد و من تا هنگامی که در مشهد بودم، روزهای جمعه در این انجمن شرکت می‌کردم. در آن مجموعه‌ی ادبی، یکی دو شاعر برجسته‌ی افغان هم شرکت می‌کردند [...] این دو شاعر افغان، به سبک هندی غزل‌هایی بسیار عالی می‌گفتند. این بیت در غزل یکی از آن دو بود که در منزل فرّخ خوانده شد و به یاد من مانده است: ز بس نازک‌مزاجم ناز گردون برنمی‌دارم   من آن شاخم که نکهت بار سنگینی است بر دوشم»۷ اساتید مشهور ادبیات و تاریخ دانشگاه مشهد -نظیر دکتر علی‌اکبر فیاض، غلامحسین یوسفی، دکتر رجایی خراسانی و ...- نیز در جلسات انجمن فرّخ شرکت می‌کردند.

      شرح عکس: حضور آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از جلسات
      انجمن ادبی فرخ که در همان زمان در یکی از مجلات
      معتبر لبنان به چاپ رسیده است.
به هر حال، حضور مستمر آقای خامنه‌ای در این جلسات شعری، با رفتن ایشان به قم متوقف شد، اما مجالست چندساله‌ی ایشان با شاعران انجمن موجب شد که بیشترین دوستان خراسانی او ادیبان و شعرای این خطه باشند: «هرچند «امین» بسته‌ی دنیا نی‌ام اما     دلبسته‌ی یاران خراسانی خویشم»۸

معاشرت و مجالست آقا با شعرا و ادیبان بزرگ کشور محدود به حضور ایشان در انجمن‌های ادبی نبوده است؛ ایشان با شاعرانی همچون مرحوم امیری فیروزکوهی و مرحوم اوستا و ... مراودات فراوانی داشتند که باید در جای دیگری به آن‌ها پرداخت.

*محفل ادبی قم
حضور آقاسیدعلی جوان در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، فصل جدیدی در زندگی علمی و فرهنگی ایشان به شمار می‌رفت. تحصیل فرصت چندانی برای پرداختن به شعر و ادبیات باقی نمی‌گذاشت، اما روزهای تعطیل مجال خوبی برای غوطه‌ور شدن در دریای شعر و ادبیات بود. در قم ایشان با اغلب طلاب و همدرسان خود رفیق و مأنوس بودند، اما این محفل ادبی بیشتر با حضور آقایان بهجتی (شفق)، ابراهیمی دینانی، سید محمد خامنه‌ای و حجتی کرمانی و به‌طور خصوصی برگزار می‌شد.
آقای دینانی در رباعی زیر، تخلص اعضای آن جلسه را چنین آورده است:
«نسیم آمد و از نکهت هم خبر آورد    ز باغ طبع دل‌آرا  شعر تر آورد
هر آن‌چه ناقد مسکین به عمر خویش سرود    تمام رسته به یک بیت مختصر آورد»۹
آیت‌الله خامنه‌ای آن زمان با تخلص «نسیم» شعر می‌سرودند.

*محفل شعری در زندان
آیت‌الله‌خامنه‌ای در ماه رمضان (بهمن‌ماه) سال ۴۲ برای زنده‌نگهداشتن حادثه‌ی ۱۵ خرداد و امام خمینی به زاهدان سفر ‌کردند. در آن روزها که همزمان با سالگرد برگزاری رفراندوم «انقلاب سفید» هم بود، ایشان علیه رژیم پهلوی موضع‌ گرفتند که منجر به دستگیری و انتقال ایشان به زندان قزل‌قلعه‌ی تهران ‌شد. در آن زندان بود که ایشان با «ابوذیه‌های» عربی آشنا شدند. هر چند پیش از این و در کتاب‌های درسی حوزه با شعر عربی آشنا بودند و تأثیر آن در تحریک عواطف و احساسات را بی همتا در سبک‌های شعری فارسی می‌دانستند، اما انگار ابوزیه‌ها اشعار منحصر‌به‌فردی هستند که هنوز هم در ذهن ایشان مانده‌اند.
مشهد در تاریخ‌ معاصر شعر فارسی‌ به‌ کثرت‌ شاعران‌ با کیفیت‌، اشتهار یافت‌ و به‌ گرمی‌ دل‌ و محول‌ آنان‌ بود که‌ سه انجمن ادبی آن شهره‌ی‌ آفاق‌ گشت‌. از قدسی‌ و نگارنده‌ و آگاهی‌ تا فرخ‌ و گلشن‌ و نوید و تا فیاض‌ و یوسفی‌ و رجائی‌ و شاعران‌ و ادیبان‌ دیگری‌ که‌ بحمدالله‌ برخی‌ از آنان‌ تا امروز می‌درخشند. (پیام به کنگره‌ی بزرگداشت احمد کمال‌پور)

آیت‌الله خامنه‌ای در این‌باره می‌گویند: «یک ماه رمضانی ما با این خوزستانی‌‌‌ها در زندان بودیم [...] زمستان ۴۲ آن‌جا توی این زندان قزل‌قلعه با این‌ها بودیم و چندتایشان را اعدام کردند، البته تویشان یک چندتا آدم‌‌‌های بسیار باکمالی بودند. یکیشان یک آقایی بود، سید باقر نذاری -اخیراً شنیدم فوت کرده، یکی دو سال پیش فوت کرده- و بسیار همه‌‌‌شان، یعنی تقریباً همه‌‌‌شان اهل شعر و اهل ادب و اهل ذوق و این‌ها بودند، لکن یکی دو سه تایشان خیلی خوب بودند از این جهت. ما هم با این‌ها مأنوس بودیم دیگر. من جز همان شب‌‌‌های اول که یک خرده‌‌‌ای سخت می‌‌‌گرفتند به ما، بعد که یک مقداری گشایش می‌‌‌شد، دیگر معمولاً یک چند شب اول و آن بازجویی‌‌‌های کذایی که می‌‌‌گذشت، بعد دیگر یک‌خرده‌‌‌ای راحت می‌‌‌شد توی زندان معاشرت کرد. با سلول‌‌‌های بغلی که این‌ها بودند، با این‌ها من معاشر بودم. توی ماه رمضان ما را بردند که تا بعد هم ادامه داشت. بله آن‌جا من این ابوذیات را از آنها یاد گرفتم. ابوذیات یکی از آن به‌اصطلاح انواع شعر محلی بسیار با‌حال عربی است که قوامش هم با آهنگ است. یعنی فقط لفظ نیست، بلکه بایستی آن را با آهنگ مخصوصی هم خواند.»۱۰

*سال‌های مبارزه و کمرنگ‌شدن حضور در محافل شعری
ورود آقاسیدعلی به وادی مبارزه با رژیم پهلوی -که آن زمان ۲۴ سال داشتند- زندگی شخصی ایشان را با تغییراتی همراه کرد: «وقتی مبارزه شروع شد، همه‌چیز زندگی من مبارزه شد و اصلاً در این ۱۵ سال [۴۲ تا ۵۷] غیر از کارهای مبارزاتی کار دیگری نداشتم.» از همین مقطع بود که حضورشان در محافل ادبی و شعری بسیار کمرنگ شد.

«از سال ۴۱ به بعد، ابواب بسیار تازه‌ای در زندگی ما باز شد که قبلاً اصلاً سابقه‌ نداشت؛ و خیلی از کارهای قبلی‌مان تعطیل شد. برای نمونه، من دفتر شعری که داشتم و در آن شعر می‌نوشتم، آخرین تاریخش سال ۴۳ است. در واقع تا سال ۴۱ ادامه دارد، بعد کم می‌شود. به ۴۳ که می‌رسد، تمام می‌شود. یعنی باب شعر و ارتباط با شاعران و مسائلی مانند این‌ها اصلاً بسته می‌شود. البته با رفقای شاعر ارتباط داشتم [...] ارتباطم با رفقای شاعر، منحصر به رفقایی مثل مرحوم قدسی و امثال او شد که در مقوله‌ی ما وارد بودند. یعنی به‌کلْ وضع زندگی ما عوض شد.»۱۱